سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بچه مثبت

بسم الله

بدجور دلم گرفته بود،رفتم حرم چشمم که به ضریح افتاد بغضم ترکید چشمامو بستم و گفتم:

بانوجان من که پیش برادرتون آبرویی ندارم،شما ازشون بخواید که منو به اون بارگاه باصفا دعوت کنند...

به چشم برهم زدنی گذشت،ازصحن ایوون آیینه حضرت معصومه(س)تا ایوون طلای اما رضا(ع) فاصله ی زیادی نبود،ازقم تا مشهد به اندازه ی یک دل فاصله بود که مثله کبوتر حرم پر کشید...

خانوم جان درسته که لایق دوستی با شما نیستم اما شما اینقدر کریمید که من رو سیاه را هم قبول میکنید،

خیلی دوستون دارم...


نوشته شده در سه شنبه 90/4/14ساعت 10:20 صبح توسط ترنم نظرات ( ) |

<      1   2      

Design By : Pichak