سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بچه مثبت

بسم الله

سرمون به کار خودمون گرم بود که محبوبه اومد تو وگفت:شما دو نفر اسم جفتتون در اومده.....

 

                جیییییییییییییییییییییییییییییییغ

منو مریم انگار دنیا را بهمون داده بودن کلی ذوق کردیم.....خداییش اصلا باورمون نمی شد قراراه بریم دیدار...!

فردا صبح !!!ببخشید!ساعت سه ونیم نصفه شب حاضر شدیم ورفتیم سمت اتوبوس ها.بیشتر بچه ها دنبال فرصت بودن که بخوابن اما منو مریم خواب ماب حالیمون نبود تا تونستیم شیطونی کردیم وخندیدم و....(دست خودمون نبوداز شادی وهیجان زیادی بود............)

با یه اتبوس راهی تهران شدیم که................!!!!

(در وصف اتوبوس اخرین سیستممون فقط اینو بگم که تمام اتوبوس ها از کنارمون رد می شدن و ما مثله یه لاک پشت مظلوم واسشون دست تکون می دادیم.....هی خدا!!!)

بالاخره رسیدیم میدان فلسطین.از دوتا خیابون بالاتر از بیت با مریم وملیحه شروع کردیم به دوییدن....نفس نفس زدنی بود!(نفس بده که برایت نفس نفس بزنم،نفس به جز تو نخواهم برای کس بزنم....)

وارد بیت که شدیم می خواستیم بهترین جا بشینیم تا اقا را از نزدیک ببینیم اما اولا جلو پر بود دوما اونجا پر از ستون های مزاحم بود!!!(همیشه بدترین جای ممکن برای خانم هاست....یه کنج پر از ستون ودوربین و.........اه!)بالاخره یه جایی پیدا کردیم ونشستیم.

حضرت اقا وارد شدند و قدم بر فرش قرمزی می گذاشتند که من در آستانه ی چشمانم برای ورودشان به قلبم پهن کرده بودم.....

چقدر دور چقدر نزدیک....فاصله ات روی زمین از من دور بود اما مگر تو زمینی هستی که با اندازه های زمینی سنجیده شوی؟!تو در آسمان دلم ماه تمامی....پس از همه نزدیک تری....

 

پ.ن: خاطره ای از دیدار مردم قم با رهبری به مناسبت 19دی90

 

                            


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/22ساعت 10:52 صبح توسط ترنم نظرات ( ) |


Design By : Pichak